وقتی مینیبوس ما خبرنگارها وارد محوطهی نمایشگاه شد هنوز ساعت کار غرفهها شروع
نشده بود. مردم در محوطه نشسته بودند و به ما نگاه میکردند که با دوربین و
وسایلمان پیاده شدیم و رفتیم سمت غرفهها. توی نگاهشان حسرت «ای کاش» معلوم بود.
محافظی که مسئول خبرنگارها بود جمعمان کرد و با ادب و متانت خواهش کرد هماهنگ
باشیم. این شروع خوبی بود.
جمعیتی که میخواست این بازدید را پوشش بدهد، همه
سرحال بودند و مشغول گفتوگو و شوخی. ظاهرا آقا قرار بود از غرفهی نشر نی از
انتهای شبستان وارد شوند و تا غرفهی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشهی اسلامی بیایند و
بعد وارد راهروی ۱۸ شوند. اینطوری نشرهای مهم بیشتری را میدیدند.
غرفهدارها هم
منتظر بودند، هم مشغول مرتب کردن و جابجایی کتابها. وسواس زیادی داشتند که کدام
کتاب را بگذارند جلوی دید. برخیشان هم سعی میکردند از داخلِ راهروی شمالی
نمایشگاه سرک بکشند تا آمدنِ آقا را از دست ندهند.
من راه افتادم به سمت در غربی
مصلّا که متصل است به راهروی اصلی و محل عبور آقا. اوّلین غرفه، غرفهی نشر نی است.
مدیر نشر عاقله مردی است. هیجان دارد و واژههایش دست خودش نیست. پرسیدم: «آخرین
باری که آقا از غرفهتان بازدید کردند کی بود؟» گفت: «پارسال.» تذکر
دادم آقا اساسا پارسال نمایشگاه نیامدهاند. تأیید کرد و تصحیح کرد: «فکر کنم
سالِ پیش از آن بود.»
آقایان صالحی معاون فرهنگی ارشاد، مختارپور دبیر نهاد
کتابخانهها و مؤمنی رئیس حوزهی هنری، در راهرو بودند. آقای جنتی وزیر ارشاد هم
کمی مانده به ساعت ۱۰ رسید. بعضی مسئولین با او شوخی میکردند که دیر رسیده. او هم
توضیح داد که صبح جلسهی هیأت دولت بوده و از آنجا سریع آمده مصلا. مسئول اجرایی
بیت با وزیر شوخی میکرد که در محل نماز یعنی مصلا نمایشگاه کتاب برقرار شده. وزیر
هم جواب داد نمایشگاه کتاب که خوب است نمایشگاههای دیگری هم برگزار شده که به فضای
مصلا کم ارتباط بوده. مسئولین خیلی دیپلماتیک در موضوع مصلا یک و دو میکردند که
جمعیت رفت سمت در ورودی ... بقیه در ادامه ی مطلب